معنی فارسی conqueringly
B1به صورت پیروزمندانه، با حالت یا رویکردی که نشاندهنده پیروزی است.
In a manner that suggests overcoming, dominating, or achieving victory.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور پیروزمندانه به مشکل نزدیک شد، مصمم به موفقیت.
مثال:
He approached the problem conqueringly, determined to succeed.
معنی(example):
او با لحن پیروزمندانه صحبت کرد که تیم را الهام بخشید.
مثال:
She spoke conqueringly, which inspired the team.
معنی فارسی کلمه conqueringly
:
به صورت پیروزمندانه، با حالت یا رویکردی که نشاندهنده پیروزی است.