معنی فارسی conquerment
B1فتح، عمل تسخیر یا پیروز شدن بر چیزی.
The act of conquering or achieving victory over something.
- NOUN
example
معنی(example):
فتح سرزمینهای جدید افقهای آنها را گسترش داد.
مثال:
The conquerment of new lands broadened their horizons.
معنی(example):
فتح تردیدهایش به رشد شخصی وی منجر شد.
مثال:
The conquerment of her doubts led to personal growth.
معنی فارسی کلمه conquerment
:
فتح، عمل تسخیر یا پیروز شدن بر چیزی.