معنی فارسی consiliary
B2مشورتی، مربوط به مشاوره و راهنمایی در یک موضوع خاص.
Of or relating to advice or advising; providing counsel.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ماهیت مشورتی جلسه در بحثها مشهود بود.
مثال:
The consiliary nature of the meeting was evident in the discussions.
معنی(example):
او در یک ظرفیت مشورتی برای حل اختلاف عمل کرد.
مثال:
She acted in a consiliary capacity to resolve the conflict.
معنی فارسی کلمه consiliary
:
مشورتی، مربوط به مشاوره و راهنمایی در یک موضوع خاص.
