معنی فارسی consimilated

B1

در همگونی به معنای شدن و ادغام مطالب، افکار یا ویژگی‌ها به یک واحد یکپارچه.

To have merged or assimilated into a unified whole.

example
معنی(example):

این گونه‌ها در طول زمان به یک جنس واحد همگون شده‌اند.

مثال:

The species have consimilated into a single genus over time.

معنی(example):

ایده‌های فرهنگ‌های مختلف برای تشکیل یک دیدگاه منحصر به فرد همگون شده‌اند.

مثال:

The ideas from different cultures have consimilated to form a unique perspective.

معنی فارسی کلمه consimilated

: معنی consimilated به فارسی

در همگونی به معنای شدن و ادغام مطالب، افکار یا ویژگی‌ها به یک واحد یکپارچه.