معنی فارسی constrain
B1 /kənˈstɹeɪn/محدود کردن، از این رو کسی یا چیزی را به تلاشی خاص وا داشتن یا در برخی زمینهها مجبور به رعایت قوانین و محدودیتها کردن.
To limit or restrict someone's actions or the amount of something.
- verb
verb
معنی(verb):
To force physically, by strong persuasion or pressuring; to compel; to oblige.
معنی(verb):
To keep within close bounds; to confine.
معنی(verb):
To reduce a result in response to limited resources.
example
معنی(example):
بودجه توانایی ما برای سفر را محدود خواهد کرد.
مثال:
The budget will constrain our ability to travel.
معنی(example):
آنها مجبور بودند هزینههای خود را برای صرفهجویی در پول محدود کنند.
مثال:
They had to constrain their spending to save money.
معنی فارسی کلمه constrain
:
محدود کردن، از این رو کسی یا چیزی را به تلاشی خاص وا داشتن یا در برخی زمینهها مجبور به رعایت قوانین و محدودیتها کردن.