معنی فارسی constrainedly
B1به طور محدود و تحت فشار، به گونهای که آزادی عمل یا بیان نداشته باشید.
In a manner that is restricted or limited.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به گونهای محدود کار کرد و از قوانین سفت و سخت پیروی کرد.
مثال:
She worked constrainedly, following the strict rules.
معنی(example):
او به دلیل محیط رسمی، ایدههایش را به صورت محدود بیان کرد.
مثال:
He expressed his ideas constrainedly due to the formal setting.
معنی فارسی کلمه constrainedly
:
به طور محدود و تحت فشار، به گونهای که آزادی عمل یا بیان نداشته باشید.