معنی فارسی consubstantive
C1کنسبتنتیو، به معنای اینکه دو چیز به طور همزمان وجود دارند و در یک پیوند معنایی قرار دارند.
Relating to the belief that two substances coexist in the context of Christian communion.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت کنسبتنتیو نان و شراب یک باور کلیدی برای بسیاری از مسیحیان است.
مثال:
The consubstantive nature of the bread and wine is a key belief for many Christians.
معنی(example):
الهیدانان دیدگاه کنسبتنتیو را در مباحثات خود درباره عشاء مقدس مورد بحث قرار میدهند.
مثال:
Theologians discuss the consubstantive view in their debates about the Eucharist.
معنی فارسی کلمه consubstantive
:
کنسبتنتیو، به معنای اینکه دو چیز به طور همزمان وجود دارند و در یک پیوند معنایی قرار دارند.