معنی فارسی consuete
B2کنسوئتی، به معنای عادی یا معمولی بودن، به ویژه در مورد سنتها و عادات.
Customary or habitual, particularly referring to established practices or traditions.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
مردم معمولاً در طول تعطیلات درگیر سنتهای مشابهی میشوند که برای آنها عادی است.
مثال:
People often find it consuete to engage in the same traditions during holidays.
معنی(example):
شیوههای کنسوئتی جامعه حس تعلق را تقویت میکند.
مثال:
The consuete practices of the community foster a sense of belonging.
معنی فارسی کلمه consuete
:
کنسوئتی، به معنای عادی یا معمولی بودن، به ویژه در مورد سنتها و عادات.