معنی فارسی consummatory
B2نشان دهندهی اتمام و کامل بودن، مربوط به به انجام رساندن چیزی.
Relating to the act of completing or fulfilling; concluding.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت کاملکننده این مراسم بر اهمیت آن تأکید میکند.
مثال:
The consummatory nature of the ceremony marked its significance.
معنی(example):
آنها یک رویداد کاملکننده برگزار کردند تا به موفقیتهای خود جشن بگیرند.
مثال:
They held a consummatory event to celebrate their achievements.
معنی فارسی کلمه consummatory
:
نشان دهندهی اتمام و کامل بودن، مربوط به به انجام رساندن چیزی.