معنی فارسی conticent
B1احساس عدم راحتی در بیان یا به اشتراکگذاری ایدهها.
Feeling uncertain or hesitant to express thoughts or feelings.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او درباره به اشتراکگذاری افکارش احساس عدم راحتی میکرد.
مثال:
He felt conticent about sharing his thoughts.
معنی(example):
احساس عدم راحتی گاهی اوقات میتواند مانع برقراری ارتباط شود.
مثال:
Being conticent can sometimes hinder communication.
معنی فارسی کلمه conticent
:
احساس عدم راحتی در بیان یا به اشتراکگذاری ایدهها.