معنی فارسی contingential

C1

وابسته به شرایط یا وضعیت‌های خاصی که ممکن است رخ دهد.

Relating to or dependent on uncertain events or conditions.

example
معنی(example):

شرایط وضعیتی می‌تواند برنامه‌ها را به سرعت تغییر دهد.

مثال:

Contingential circumstances can change plans quickly.

معنی(example):

تصمیمات او تحت تأثیر عوامل وضعیتی قرار گرفت.

مثال:

His decisions were affected by contingential factors.

معنی فارسی کلمه contingential

: معنی contingential به فارسی

وابسته به شرایط یا وضعیت‌های خاصی که ممکن است رخ دهد.