معنی فارسی continuantly
B1بهطور پیوسته، بدون وقفه و قطع.
In a continuous manner; steadily and unceasingly.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطور مداوم برای امتحاناتش درس میخواند.
مثال:
She was continuously studying for her exams.
معنی(example):
رودخانه بهطور مداوم بدون توقف جریان دارد.
مثال:
The river flows continuously without stopping.
معنی فارسی کلمه continuantly
:
بهطور پیوسته، بدون وقفه و قطع.