معنی فارسی contraire
B1مخالف، آنچه که در تضاد یا تقابل با چیزی دیگر است.
Opposite or contrary in nature, direction, or meaning
- OTHER
example
معنی(example):
متضاد داغ سرد است، که مخالف است.
مثال:
The opposite of hot is cold, which is the contraire.
معنی(example):
نظر او کاملاً مخالف نظر من بود.
مثال:
His opinion was the contraire of mine.
معنی فارسی کلمه contraire
:
مخالف، آنچه که در تضاد یا تقابل با چیزی دیگر است.