معنی فارسی contraindicative
B1ضد نشانگر، نشانهای که نشان میدهد یک حالت یا عمل نمیتواند انجام شود.
Indicating that a certain treatment or condition should not be performed.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
برخی علائم可能 به معنی بیماری شدید باشد.
مثال:
Certain symptoms may be contraindicative of a severe illness.
معنی(example):
گزارش چندین واکنش ضد نشانگر به دارو را ذکر کرد.
مثال:
The report noted several contraindicative reactions to the drug.
معنی فارسی کلمه contraindicative
:
ضد نشانگر، نشانهای که نشان میدهد یک حالت یا عمل نمیتواند انجام شود.