معنی فارسی contraposing
B1متضاد قرار دادن، فرآیند قرار دادن ایدهها یا مفاهیم در برابر یکدیگر برای نشان دادن تفاوتهایشان.
The action of placing in contrast or opposition.
- VERB
example
معنی(example):
او دو استدلال را برای نشان دادن تضادهایشان مقابل یکدیگر قرار میدهد.
مثال:
She is contraposing the two arguments to show their contrasts.
معنی(example):
متضاد قرار دادن این نظریهها به روشن شدن بحث کمک میکند.
مثال:
Contraposing these theories helps clarify the discussion.
معنی فارسی کلمه contraposing
:
متضاد قرار دادن، فرآیند قرار دادن ایدهها یا مفاهیم در برابر یکدیگر برای نشان دادن تفاوتهایشان.