معنی فارسی contrivable
B1قابل تصور یا امکانپذیر.
Able to be conceived or imagined.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
راهحلهای این مشکل با تفکر خلاقانه قابل تصور است.
مثال:
The solutions to the problem are contrivable with some creative thinking.
معنی(example):
برنامههای او برای پروژه قابل تصور و منطقی است.
مثال:
Her plans for the project are contrivable and feasible.
معنی فارسی کلمه contrivable
:
قابل تصور یا امکانپذیر.
