معنی فارسی conventionary

B1

وابسته به یا مرتبط با کنوانسیون، اجلاس یا هماهنگی.

Relating to or characterized by conventions; formal or traditional.

example
معنی(example):

راهنماهای کلیدی در طول رویداد پیروی شد.

مثال:

The conventionary guidelines were followed during the event.

معنی(example):

او به عنوان یک شخصیت متعارف در جامعه محلی دیده می‌شود.

مثال:

He is seen as a conventionary figure in the local community.

معنی فارسی کلمه conventionary

: معنی conventionary به فارسی

وابسته به یا مرتبط با کنوانسیون، اجلاس یا هماهنگی.