معنی فارسی conventually

B1

کنونتویی، به گونه‌ای که بر اساس کنوانسیون‌ها و هنجارهای established عمل شود.

In a manner that adheres to established conventions or norms.

example
معنی(example):

او به‌طور کنونتویی عمل کرد و به قوانین پایبند بود.

مثال:

He acted conventually by adhering to the rules.

معنی(example):

آنها به‌طور کنونتویی در مورد موضوع توافق می‌کنند قبل از ادامه دادن.

مثال:

They conventually agree on the matter before proceeding.

معنی فارسی کلمه conventually

: معنی conventually به فارسی

کنونتویی، به گونه‌ای که بر اساس کنوانسیون‌ها و هنجارهای established عمل شود.