معنی فارسی convulsed
B1به حالت انقباض درآوردن، معمولاً به نشانه‌ای از درد یا بیماری اشاره دارد.
Experienced convulsions; went into a state of severe muscle contraction.
- verb
verb
معنی(verb):
To violently shake or agitate.
معنی(verb):
To create great laughter.
معنی(verb):
To suffer violent involuntary contraction of the muscles, producing contortions of the body or limbs.
example
معنی(example):
پس از حادثه، او روی زمین دچار انقباض شد.
مثال:
After the accident, she convulsed on the ground.
معنی(example):
صحنه از هرج و مرج و وحشت دچار انقباض شد.
مثال:
The scene convulsed with chaos and panic.
معنی فارسی کلمه convulsed
:
به حالت انقباض درآوردن، معمولاً به نشانه‌ای از درد یا بیماری اشاره دارد.
