معنی فارسی convulsively
B1به شکل تشنجی، به طوری که حرکات یا واکنشهای غیرارادی داشته باشد.
In a manner characterized by convulsions; spasmodically.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور تشنجی در طول نمایش کمدی خندید.
مثال:
She laughed convulsively during the comedy show.
معنی(example):
او وقتی ترسید به طور تشنجی لرزید.
مثال:
He shook convulsively when he got scared.
معنی فارسی کلمه convulsively
:
به شکل تشنجی، به طوری که حرکات یا واکنشهای غیرارادی داشته باشد.