معنی فارسی copperytailed

B1

صیغه‌ای به رنگ مسی در قسمت دم، معمولاً در توصیف جانداران استفاده می‌شود.

Describing an animal that has a tail with a copper color.

example
معنی(example):

پرنده به عنوان دارای پرهایی با دم مسی شناسایی شد.

مثال:

The bird was identified as having a copperytailed plumage.

معنی(example):

در نور آفتاب، مارمولک دم مسی به زیبایی می‌درخشید.

مثال:

In the sunlight, the copperytailed lizard shimmered beautifully.

معنی فارسی کلمه copperytailed

: معنی copperytailed به فارسی

صیغه‌ای به رنگ مسی در قسمت دم، معمولاً در توصیف جانداران استفاده می‌شود.