معنی فارسی cordcutter
B1شخصی که تلویزیون کابلی را قطع کرده و به منابع دیگر برای دیدن محتوا روی میآورد.
A person who has disconnected from traditional cable television and opts for alternative content sources.
- NOUN
example
معنی(example):
به عنوان یک فردی که کابل را قطع کرده است، من ترجیح میدهم برنامههای محبوبم را در نتفلیکس تماشا کنم.
مثال:
As a cordcutter, I prefer to watch my favorite shows on Netflix.
معنی(example):
جنبش افراد کابلی قطعکرده در چند سال گذشته محبوبیت بیشتری پیدا کرده است.
مثال:
The cordcutter movement has gained popularity over the past few years.
معنی فارسی کلمه cordcutter
:
شخصی که تلویزیون کابلی را قطع کرده و به منابع دیگر برای دیدن محتوا روی میآورد.