معنی فارسی cordcutting
B1عمل قطع کردن تلویزیون کابلی به منظور استفاده از گزینههای دیگر برای تماشا.
The act of disconnecting from cable television services in favor of alternative viewing options.
- NOUN
example
معنی(example):
قطع کابل، شیوهای که مردم رسانهها را مصرف میکنند تغییر داده است.
مثال:
Cordcutting has changed the way people consume media.
معنی(example):
ترند قطع کابل بر صنعت تلویزیون کابلی سنتی تأثیر گذاشته است.
مثال:
The trend of cordcutting is impacting the traditional cable industry.
معنی فارسی کلمه cordcutting
:
عمل قطع کردن تلویزیون کابلی به منظور استفاده از گزینههای دیگر برای تماشا.