معنی فارسی coresidence

B1

هم‌مسکنی، زندگی در یک مکان مشترک یا با دیگران به طور همزمان.

Living together in the same residence, often by groups or families.

example
معنی(example):

هم‌مسکنی به خانواده‌ها این امکان را می‌دهد.

مثال:

Cohousing allows for coresidence among families.

معنی(example):

هم‌مسکنی آن‌ها، به اشتراک‌گذاری منابع را آسان‌تر کرد.

مثال:

Their coresidence made it easier for them to share resources.

معنی فارسی کلمه coresidence

: معنی coresidence به فارسی

هم‌مسکنی، زندگی در یک مکان مشترک یا با دیگران به طور همزمان.