معنی فارسی cornerstore
A2مغازه کوچکی که معمولاً در نزدیکی یک محله واقع شده و کالاهای اساسی را میفروشد.
A small grocery store typically located near a neighborhood.
- noun
noun
معنی(noun):
A convenience store, whether or not it is on a corner.
example
معنی(example):
من به مغازه گوشهای رفتم تا چند تنقلات بخرم.
مثال:
I stopped by the cornerstore to buy some snacks.
معنی(example):
مغازه گوشهای برای خریدهای سریع بسیار راحت است.
مثال:
The cornerstore is very convenient for quick purchases.
معنی فارسی کلمه cornerstore
:
مغازه کوچکی که معمولاً در نزدیکی یک محله واقع شده و کالاهای اساسی را میفروشد.