معنی فارسی corotating
B1حالتی از چرخش که در آن اجسام به طور همزمان و به دور یک محور مشترک میچرخند.
Refers to objects that rotate together around a common axis.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اجسام همچرخش معمولاً همان زوایای مومنتوم را دارند.
مثال:
Corotating objects often share the same angular momentum.
معنی(example):
قرصهای همچرخش برای تشکیل یک سیستم پایدار با هم کار کردند.
مثال:
The corotating disks worked together to form a stable system.
معنی فارسی کلمه corotating
:
حالتی از چرخش که در آن اجسام به طور همزمان و به دور یک محور مشترک میچرخند.