معنی فارسی corotation

B1

پدیده‌ای که در آن اجسام به طور همزمان در حال چرخش به دور یک مرکز مشترک هستند.

The phenomenon where multiple bodies rotate around a common center or axis together.

example
معنی(example):

هم‌چرخش برای حفظ تعادل در یک سیستم اهمیت دارد.

مثال:

Corotation is important for maintaining balance in a system.

معنی(example):

هم‌چرخش کهکشان‌ها بر تعاملات آن‌ها تأثیر می‌گذارد.

مثال:

The corotation of galaxies affects their interactions.

معنی فارسی کلمه corotation

: معنی corotation به فارسی

پدیده‌ای که در آن اجسام به طور همزمان در حال چرخش به دور یک مرکز مشترک هستند.