معنی فارسی costumey
B1متمایز از نظر لباس و ظاهر، معمولا در زمینه جشنها و جشنوارهها.
Having the appearance or qualities of a costume; often used in festive contexts.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
جشنواره یک جو بسیار پر از لباسهای متمایز داشت.
مثال:
The party had a very costumey atmosphere.
معنی(example):
لباس او به قدری متمایز بود که توجه همه را جلب کرد.
مثال:
Her dress was so costumey that it caught everyone's attention.
معنی فارسی کلمه costumey
:
متمایز از نظر لباس و ظاهر، معمولا در زمینه جشنها و جشنوارهها.