معنی فارسی cottony
B1پنبهای به حالتی توصیف میشود که نرم، پفکی و شبیه به الیاف پنبه است.
Describing something that is soft, fluffy, and resembling cotton in texture.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ابرها نرم و پنبهای به نظر میرسیدند.
مثال:
The clouds looked soft and cottony.
معنی(example):
سوئیشرت او بافتی پنبهای دارد که احساس خوبی میدهد.
مثال:
Her sweater has a cottony texture that feels nice.
معنی فارسی کلمه cottony
:
پنبهای به حالتی توصیف میشود که نرم، پفکی و شبیه به الیاف پنبه است.