معنی فارسی couchy

B1

احساس راحتی و غیررسمی بودن، مناسب برای نشستن یا دراز کشیدن.

Comfortable and relaxed, suitable for lounging.

example
معنی(example):

جو راحت باعث شد مهمانان احساس کنند در خانه هستند.

مثال:

The couchy atmosphere made the guests feel at home.

معنی(example):

آنها از یک شب راحت با دوستان لذت بردند.

مثال:

They enjoyed a couchy evening with friends.

معنی فارسی کلمه couchy

: معنی couchy به فارسی

احساس راحتی و غیررسمی بودن، مناسب برای نشستن یا دراز کشیدن.