معنی فارسی coudé

B1

خم کردن، به خصوص در مورد اجسامی که نیاز به تغییر شکل دارند.

To bend or twist something, especially in a way that changes its shape.

example
معنی(example):

او بازویش را خم کرد تا از فضای تنگ عبور کند.

مثال:

He coudé his arm to fit through the narrow space.

معنی(example):

هنرمند فلز را خم کرد تا یک شکل منحصر به فرد ایجاد کند.

مثال:

The artist coudé the metal to create a unique shape.

معنی فارسی کلمه coudé

: معنی coudé به فارسی

خم کردن، به خصوص در مورد اجسامی که نیاز به تغییر شکل دارند.