معنی فارسی counterbored

B1

فرایند ایجاد حفره‌های معکوس در سطحی به منظور ورود بهتر پیچ یا دیگر ابزارهای اتصال.

The action of making a counterbore, which allows a screw or other fastener to sit flush with the material's surface.

verb
معنی(verb):

To create such a cylindrical recess.

example
معنی(example):

سوراخ‌ها معکوس حفره شده بودند تا پیچ‌ها به‌طور کامل جا بیفتند.

مثال:

The holes were counterbored to allow the screws to fit perfectly.

معنی(example):

او تکه‌های چوبی را معکوس حفره کرد تا ظاهری صیقلی به دست آورد.

مثال:

He counterbored the wooden pieces to achieve a polished look.

معنی فارسی کلمه counterbored

: معنی counterbored به فارسی

فرایند ایجاد حفره‌های معکوس در سطحی به منظور ورود بهتر پیچ یا دیگر ابزارهای اتصال.