معنی فارسی counterposed
B2قرار دادن در مقابل هم، به‌خصوص در مورد ایده‌ها یا نظریه‌ها.
Placed in opposition or contrast.
- verb
verb
معنی(verb):
To act as a counterweight; to counterbalance.
example
معنی(example):
این دو نظریه در بحث در مقابل هم قرار داده شده‌اند.
مثال:
The two theories are counterposed in the discussion.
معنی(example):
در نمایشگاه، تصاویر طبیعت در مقابل صحنه‌های صنعتی قرار داده شده‌اند.
مثال:
In the exhibit, images of nature are counterposed against industrial scenes.
معنی فارسی کلمه counterposed
:
قرار دادن در مقابل هم، به‌خصوص در مورد ایده‌ها یا نظریه‌ها.
