معنی فارسی counterposes
B1قرار دادن دو یا بیش از دو چیز در مقابل یکدیگر برای مقایسه یا تضاد.
To place in opposition or contrast.
- verb
verb
معنی(verb):
To act as a counterweight; to counterbalance.
example
معنی(example):
هنرمند در نقاشیهایش نور و تاریکی را در مقابل هم قرار میدهد.
مثال:
The artist counterposes light and dark in her paintings.
معنی(example):
او ایدههای مختلف را برای ایجاد یک استدلال متعادل در مقابل هم قرار میدهد.
مثال:
He counterposes different ideas to create a balanced argument.
معنی فارسی کلمه counterposes
:
قرار دادن دو یا بیش از دو چیز در مقابل یکدیگر برای مقایسه یا تضاد.