معنی فارسی countershine

B2

درخشش و روشنایی که در اثر بازتاب نور به وجود می‌آید.

The effect of light reflecting off a surface, often creating a bright shimmer.

example
معنی(example):

پرتوهای خورشید به نظر می‌رسید که بر روی سطح آب درخشش معکوس دارند.

مثال:

The sun's rays seemed to countershine on the water's surface.

معنی(example):

فلز صیقلی تمایل داشت تحت نورهای روشن درخشش معکوس داشته باشد.

مثال:

The polished metal had a tendency to countershine under bright lights.

معنی فارسی کلمه countershine

: معنی countershine به فارسی

درخشش و روشنایی که در اثر بازتاب نور به وجود می‌آید.