معنی فارسی cowy

B2

دارای صفات یا ویژگی‌های گاو، به ویژه در اشاره به آرامش و سادگی.

Having qualities or characteristics of cows, especially referring to calmness and simplicity.

example
معنی(example):

جو گاوی مزرعه باعث می‌شود که بازدیدکنندگان احساس راحتی کنند.

مثال:

The cowy atmosphere of the farm makes visitors feel relaxed.

معنی(example):

او جو گاوی را ترجیح می‌دهد وقتی که برای شام به بیرون می‌رود.

مثال:

She prefers a cowy ambiance when she goes out to dinner.

معنی فارسی کلمه cowy

: معنی cowy به فارسی

دارای صفات یا ویژگی‌های گاو، به ویژه در اشاره به آرامش و سادگی.