معنی فارسی crankiness
B1حالت یا کیفیت ناخوشنودی، بدخلقی یا نق زدن.
The quality of being irritable or easily annoyed.
- NOUN
example
معنی(example):
شکایت او باعث شد که ما نتوانیم از سفر لذت ببریم.
مثال:
His crankiness made it hard for us to enjoy the trip.
معنی(example):
عصبانیت او زمانی که خواب کافی نداشت مشخص بود.
مثال:
Her crankiness was noticeable when she didn't get enough sleep.
معنی فارسی کلمه crankiness
:
حالت یا کیفیت ناخوشنودی، بدخلقی یا نق زدن.