معنی فارسی crankled

B1

چروکیده یا مچاله شده.

Wrinkled or crumpled.

example
معنی(example):

نامه چروکیده شده بود و خواندن آن سخت بود.

مثال:

The letter was crankled, making it hard to read.

معنی(example):

او یک تکه کاغذ چروکیده را از جیبش بیرون آورد.

مثال:

He took a crankled piece of paper from his pocket.

معنی فارسی کلمه crankled

: معنی crankled به فارسی

چروکیده یا مچاله شده.