معنی فارسی crashingly
B1به شکل ناگهان و غیرمنتظره، معمولاً به نحوی منفی.
In a manner that is sudden and usually disastrous.
- ADVERB
example
معنی(example):
ارائه زمانی به پایان رسید که پروژکتور خراب شد.
مثال:
The presentation ended crashingly when the projector failed.
معنی(example):
اجرای او به طرز فوقالعاده بدی بود که تماشاگران را شوکه کرد.
مثال:
Her performance was crashingly bad, leaving the audience in shock.
معنی فارسی کلمه crashingly
:
به شکل ناگهان و غیرمنتظره، معمولاً به نحوی منفی.