معنی فارسی crawly

B1

خزنده، به اشیاء یا موجوداتی اطلاق می‌شود که به آرامی و به صورت خزنده حرکت می‌کنند و معمولاً حس ناخوشایندی ایجاد می‌کنند.

Referring to things that crawl, often causing a sense of discomfort or unease.

adjective
معنی(adjective):

Crawling around.

مثال:

a crawly insect

معنی(adjective):

As if covered in moving things such as insects.

مثال:

a crawly sensation

example
معنی(example):

او چیزی خزنده را روی بازویش احساس کرد و به سرعت آن را کنار زد.

مثال:

She felt something crawly on her arm and quickly brushed it off.

معنی(example):

حشرات خزنده اغلب در مکان‌های تاریک و مرطوب یافت می‌شوند.

مثال:

The crawly insects are often found in dark, damp places.

معنی فارسی کلمه crawly

: معنی crawly به فارسی

خزنده، به اشیاء یا موجوداتی اطلاق می‌شود که به آرامی و به صورت خزنده حرکت می‌کنند و معمولاً حس ناخوشایندی ایجاد می‌کنند.