معنی فارسی cribbling
B1خط خطی کردن، کشیدن خطوط نامنظم و ابتدایی، معمولا به طور غیررسمی و بدون برنامه.
To write or draw carelessly or hastily, often in a nonsensical manner.
- VERB
example
معنی(example):
کودک با رنگهای شمعی روی کاغذ خط خطی میکرد.
مثال:
The child was cribbling with crayons on the paper.
معنی(example):
او از خط خطی کردن یادداشتها در دفترش لذت میبرد.
مثال:
She enjoyed cribbling notes in her journal.
معنی فارسی کلمه cribbling
:
خط خطی کردن، کشیدن خطوط نامنظم و ابتدایی، معمولا به طور غیررسمی و بدون برنامه.