معنی فارسی crickle
B1صدا یا حالت جیرجیرکردن که در اثر حرکت یا دست زدن به یک شیء ایجاد میشود.
To produce a crisp or crackling sound.
- VERB
example
معنی(example):
برگها وقتی در باغ قدم زدم شروع به جیرجیر کردند.
مثال:
The leaves began to crickle as I walked through the garden.
معنی(example):
وقتی کتاب را باز کردم صدای جیرجیر کاغذ را شنیدم.
مثال:
I heard the crickle of the paper when I opened the book.
معنی فارسی کلمه crickle
:
صدا یا حالت جیرجیرکردن که در اثر حرکت یا دست زدن به یک شیء ایجاد میشود.