معنی فارسی crimpled
B1چیندار، به حالتی اشاره دارد که در آن چیزی کیفیت چیندار بودن را دارد.
Having been crimped; describing something that features waves or corrugated texture.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
موهای چیندارش در عروسی زیبا به نظر میرسید.
مثال:
Her crimpled hair looked beautiful at the wedding.
معنی(example):
پارچه چیندار به لباس یک سبک منحصر به فرد داد.
مثال:
The crimpled fabric gave the dress a unique style.
معنی فارسی کلمه crimpled
:
چیندار، به حالتی اشاره دارد که در آن چیزی کیفیت چیندار بودن را دارد.