معنی فارسی crimpling
B1چروک شدن، به حالتی گفته میشود که سطح یا بافتی، به شکلی غیر صاف و ناهماهنگ درآید.
A wrinkling or plicated condition, especially in fabric.
- NOUN
example
معنی(example):
چروک شدن پارچه به آن بافت منحصر به فردی داد.
مثال:
The crimpling of the fabric gave it a unique texture.
معنی(example):
او بعد از روز بارانی متوجه چروک شدن موهایش شد.
مثال:
She noticed the crimpling in her hair after the rainy day.
معنی فارسی کلمه crimpling
:
چروک شدن، به حالتی گفته میشود که سطح یا بافتی، به شکلی غیر صاف و ناهماهنگ درآید.