معنی فارسی crinel

B1

بخشی از مو یا یال که به شکل موج‌دار و چین‌دار درآمده است.

A part of fur or hair that has a wavy or crinkly appearance.

example
معنی(example):

کریل یال اسب نور را به زیبایی منعکس می‌کرد.

مثال:

The crinel of the horse's mane caught the light beautifully.

معنی(example):

او به کریل لباس که در باد روان بود، احساس تحسین کرد.

مثال:

She admired the crinel of the dress as it flowed in the wind.

معنی فارسی کلمه crinel

: معنی crinel به فارسی

بخشی از مو یا یال که به شکل موج‌دار و چین‌دار درآمده است.