معنی فارسی crispily

B1

به صورت ترد و محکم، برای توصیف چگونگی انجام یک کار.

In a crisp manner.

example
معنی(example):

او هدیه را با دقت و به صورت ترد در کاغذ روشن پیچید.

مثال:

She wrapped the gift crispily in bright paper.

معنی(example):

برگ‌های پاییزی به آرامی و به صورت ترد بر روی زمین افتادند.

مثال:

The autumn leaves fell crispily to the ground.

معنی فارسی کلمه crispily

: معنی crispily به فارسی

به صورت ترد و محکم، برای توصیف چگونگی انجام یک کار.