معنی فارسی crisscrossed

B1

چندین خط یا مسیر که به صورت متقاطع با هم تداخل پیدا می‌کنند و یکدیگر را قطع می‌کنند.

To cross each other in an intersecting manner.

verb
معنی(verb):

To move back and forth over (something).

معنی(verb):

To mark (something) with crossed lines.

adjective
معنی(adjective):

Marked by lines crossing in two or more directions.

example
معنی(example):

مسیرها در پارک به هم آمیخته بودند.

مثال:

The paths crisscrossed in the park.

معنی(example):

خطوط به هم آمیخته شدند تا یک الگو شکل بگیرد.

مثال:

The lines crisscrossed to form a pattern.

معنی فارسی کلمه crisscrossed

: معنی crisscrossed به فارسی

چندین خط یا مسیر که به صورت متقاطع با هم تداخل پیدا می‌کنند و یکدیگر را قطع می‌کنند.