معنی فارسی crosstail
B1دم متقاطع، دمی که به طرز خاصی تنظیم شده باشد تا یک عمل یا عملکرد خاص را تسهیل کند.
A tail that is shaped or aligned in a way that resembles a cross or helps in stability and direction.
- NOUN
example
معنی(example):
خرگوش یک دمی کوچک و متقاطع دارد که وقتی خوشحال است تکان میخورد.
مثال:
The rabbit has a small crosstail that wags when it's happy.
معنی(example):
در برخی پرندگان، دم متقاطع به آنها کمک میکند تا در پرواز جهت خود را تغییر دهند.
مثال:
In some birds, a crosstail helps them change direction in flight.
معنی فارسی کلمه crosstail
:
دم متقاطع، دمی که به طرز خاصی تنظیم شده باشد تا یک عمل یا عملکرد خاص را تسهیل کند.