معنی فارسی crowdedly
B1به طرز شلوغ و درهم، زمانی که نزدیک به یکدیگر زیاد شلوغ میشود.
In a manner that is densely populated or congested.
- ADVERB
example
معنی(example):
جشنواره به طور شلوغی پر از بازدیدکنندگان بود.
مثال:
The festival was crowdedly filled with visitors.
معنی(example):
اتاق به طور شلوغی با لوازم قرار داده شده بود.
مثال:
The room was crowdedly set with furniture.
معنی فارسی کلمه crowdedly
:
به طرز شلوغ و درهم، زمانی که نزدیک به یکدیگر زیاد شلوغ میشود.