معنی فارسی crowdedness
B1وضعیتی که در آن فضای محدود با افراد یا اشیاء زیاد پر شده است.
The state of being filled with too many people or things, causing discomfort or difficulty.
- NOUN
example
معنی(example):
شلوغی مترو آن را ناراحت کننده کرد.
مثال:
The crowdedness of the subway made it uncomfortable.
معنی(example):
شلوغی رویداد چشمگیر بود.
مثال:
The crowdedness of the event was overwhelming.
معنی فارسی کلمه crowdedness
:
وضعیتی که در آن فضای محدود با افراد یا اشیاء زیاد پر شده است.
